خوشان را با خوشان محشور دارندکران را از کران مجبور دارند
صبوران با صبوران باده گیرندعجولان را به خامی غور دارند
هر آنکس بار خود بر دوش داردنه کس را بهر کس در گور دارند
تو غمگینی که غم را دوست داریخوشان از خندهی خود شور دارند
غمت از دوش خود بر کس میفکنتو را با جنس خود در تور دارند
جسوران با جسوران در عروجندخموشان را به حق منصور دارند
عقاید از سر تاریک خیزدرفیقان دل از دل نور دارند
به سربازی دل حلمی سخن راندحروف عشق از حق زور دارند
خوشان را با خوشان محشور دارندکران را از کران مجبور دارند
صبوران با صبوران باده گیرندعجولان را به خامی غور دارند
هر آنکس بار خود بر دوش داردنه کس را بهر کس در گور دارند
تو غمگینی که غم را دوست داریخوشان از خندهی خود شور دارند
غمت از دوش خود بر کس میفکنتو را با جنس خود در تور دارند
جسوران با جسوران در عروجندخموشان را به حق منصور دارند
عقاید از سر تاریک خیزدرفیقان دل از دل نور دارند
به سربازی دل حلمی سخن راندحروف عشق از حق زور دارند
موسیقی: Sleep D
مجلس اشرار بین، جمعیتی کور و کربندهی شهد و شکم، بردهی کام و کمر
بیخبران از جهان، معتقدان ریاقافلهی حیفنان، بیعرق و بیهنر
مفتخوران حریص، بیشرفان دنیبیجنمان وقیح، زوزهکشان حشر
این نجسان خائناند، ظرف فسادند و بسمظهر اهریمناند، هر دمشان توف شر
خس که به مسند رسید، دیو به مصدر نشستعشق به پنهان وزید، گشت گدا معتبر
خلق خسیاش بدید، رأی کثیفاش چشیدبندهی دنیا بُد و کرد حق از او حذر
کبر کلاهی گشاد بر سر این خلق کردکودکی و کو
پیر خوشان آمد و اندرز دادجان به می روحپزان ورز دادگفت بنوشید و برقصید خوشعشق بریزید و بورزید خوشغم مکند راه به دلها زنددل مکند از ره می جا زندغم چو رسد گردن او بشکنیدکلّهی پر دغدغهاش بکّنیدذکر شعف بر لب و ساغر به دستفارغ از این عالم آهنپرستفارغ از این مردم کبر و نمافارغ از آسایش جمع هوا ای مَلِکان روحِ هنر پروریدگوهر پنهانِ سحر پروریدفرد شوید از همگان وا شویدنیک عرقریز زوایا شوید خانقهی! آن طرفی راه نیستتکیهنشین! ماه لب چاه نیس
خواهیم دید که از این عمیقترین نقطهی تاریکی، از این خوابناکترین عمق جهل، روشنا سر خواهد زد و موسیقی خواهد بارید؟ بیشک پس از اغمای ترس و خوشخوشان غفلت، از رنج تاریخی در پیش روست. خوشا رنج و گنج های شکفتهاش به خون جان و عرق شرافت. خوشا پس از این، تاریخ نو.
حلمی | کتاب لامکان
ستار گفت :
- گفتهاند که دزد دنبالِ آشفتهبازار میگردد ، پیرخالو ! حالا هم کجا از اینجا آشفتهتر ؟! اینجور آدمها ، همیشه میانهی راه هستند و دنبالِ اقبالِ خوشان میگردند . دست آخر هم رفیق و همراهِ سوارهها هستند . همیشه در کمین نشستهاند ببینند کدام طرف برنده میشود ، تا اینها هم یارِ او بشوند . حالا هم که میبینی ! چهرهی ملی به خود گرفتهاند و دارند با آرزوهای مردم میلاسند . خوشباورها ، خیال میکنند که همین امروز و فردا است که جام
میخواستم از بین چهل روز، سه روز رو حق داشته باشم ننویسم، کشور مستعمره نیستم و میتونم برای خودم قانون بذارم. به هر حال، خیلی از روزهای گذشته به این فکر میکردم که از این حقم استفاده کنم، ولی در نهایت با خودم میگفتم نگهش دار برای روز مبادا. خب باید قبول کنیم در زندگی آدمها لحظاتی پیش میاد که حرفی برای گفتن ندارن. هر چند، امروز نباید جزو اون روزها میبود، یعنی اگر تمام 28 روز گذشته میتونستم به این فکر کنم که خب امروز رو به خودت سخت نگیر،
تا همین دو دیقه پیش حرفم این بود که چی میشد اگه من هم تو قرن حافظ و سعدی به دنیا میاومدم تا بیشتر خوش باشم؟ یا اگر توی قرن بیستم اروپا زندگی میکردم احتمالا تکلیفم خیلی خیلی مشخص تر بود. اصلا همه اینها نه. چهل سال زودتر پام رو توی همین دنیایی که مصطفا توش بوده میذاشتم و تا قبل از شهادتش تعریف خدا و الوهیت و زندگی رو ازش میشنیدم.
اما الان که کلاس 10 تا 12 کنسل شده، اول حرص میخورم که اگر تلگرام داشتم میفهمیدم و از همون 8ونیم بعد از حضور و
تو عزمی کن ای مام پابسته جاناسیری و جهدی به کوی خوشان
کمی پیشتر تا که بالا کشیاز این سور و سات نوای ددان
از این شهرگان نمای و هوایبیا تا که برپا شوی سوی آن
دمی کژرویی یک دمی راستروبیا جانِ دل سوی دل در میان
رها شو تمامی ز شرّ و شجرکه جز غم نیامد برون زین دکان
اگر غم غمی کوه اندُه شکناگر شور شوری ز جان جهان
اگر جنگ جنگ مردان حقاگر صلح صلح نبردآوران
اگر دل دلی خون کند عقل رااگر سینهای سینهای خونفشان
برو حلمیا رزم پاکان خوش استسپر کن حق و ت
من دیشب کتاب سنگی بر گوری رو تموم کردم. ولی کتاب جدید هنوز دست نگرفتم. یعنی نمیخوامم دست بگیرم میخوام مقاله هامو بخورنم دوباره. مروری بشه برام جدا از اون یکشنبه که کتاب درباره عکاسی رو میخرم شروعش کنمو گیر کتاب دیگه ای نباشم. دیشب دیر خوابیدم نشستم به دیدن سریال بوعلیسینا دیدن. قدیمی اما من ندیده بودمش. دیگه این که همین. امروزم چون دیشب دیر خوابیدم خواب موندم. وای باید کلی زبان بخونم استرس گرفتم. همین بهتره برم. کلی کار دارم. خیلی سرخوشم. ما س
میرویم ای دل به سوی جنگهاخوشخوشان با رنگها آهنگها
میرویم ای دل که کارستان کنیمدر میان غلغل نیرنگها
میرویم آنجا که هر سو آتشستنیز ما هم شعلهکش فرسنگها
مردمان هر سو به صورتهای زشتدستهاشان سوی ما پر سنگها
مذهبی و فلسفی و دانشیهر سهشان با دامنی پر انگها
هیچ کس در جبههی عشّاق نیستجز سران بیدل و دلتنگها
کارزاری خوش ز طوفانهای عشققلبهامان هر سویی آونگها
ای دل دیوانه زیبا نیست اینمجمع دیوانهها و شنگها؟
حلمی از هفت آسمان بالا نشستبر
تنبل شده ام این روزها.دست و دلم به کار نمی رود.انگاری زیادی سر گردان مانده ام.برای کارهایم یک لیست بلند بالایی دراورده ام.امروز فقط سرچ چند کتاب و مقاله خسته ام کرد و گذاشتم کنار....تازه این اول راهی است که دارم تویش قدم می زنم و خوش خوشان نشسته ام تا از آسمان ببارد برایم خیر و نیکی....دقیقا همین قدر تنبل و همین قدر خیال باف....مایه شرمندگی است می دانم اما هر کاری می کنم که تمرکز کنم و مسیرهایم را پیدا کنم نمی توانم...تنبلی می کنم و دل به هر کاری می د
انجمنها از خدا دارد دلمحرفهای آشنا دارد دلم
بهر بیدردان جفا چون تیغ زهربهر بیماران شفا دارد دلم
گفت با ما این همه تبعیض چیست؟گفتم انواع وفا دارد دلم
با خوشان رسم و آیین و بزکخوشههای ناسزا دارد دلم
با قویقلبان جهد و راستیبوسههای بیهوا دارد دلم
هر چه حکم عشق جاری در منستبیهوا بر روحها دارد دلم
از فروغ مشعل مردان عشقآتش بیانتها دارد دلم
نور میبارد به رهگمکردگانبینوایان را نوا دارد دلم
هر که را نزدیک شد دیدارهااز ره پنهان
هیچ دانی چیست میراث شهان؟کار دل، راه میان، پیکار جان
کیست عاشق؟ جنگجوی عشقورزتحفهی دل وقف باید در جهان
تیز کن شمشیر و دیو عقل کشپاک کن از خویش عقل و کار دان
ذات حق در جان بسی پیچیده شدباز کن از سر حجاب و تیز ران
شعله شو ای سالک راه خداپیچ و تابان میرو در راه خوشان
عاشقا آغوش بگشا، باک چیستبال بگشا، کودک خاکی نمان
بیرهی در جستجوی راه باشدر رهی رقّاص شو تا بیکران
ساده شو، پیچیدگان را راه نیستساده تابد آفتابِ شادمان
کشتی از لنگرگه شب باز ش
انسان چو فرو ریزد در پیش خدا خیزداین هوش فرو سوزد آن هوش به پا خیزد
درویش خدا بودم از دست خدا دادماز دست خدا میده تا نور و نوا خیزد
من عشق روا کردم تا خویش رها باشدچون خویش رها باشد بنگر که چهها خیزد
من امر نمیدانم من نهی نمیدانممعروف نمیخوانم منکر که سوا خیزد
آزادم و سرمستام با جام تو در دستمپیمان تو چون بستم پیمانه ز جا خیزد
این مستی کشمش نیست هرچند که کشمش خوشاین مستی چشم توست کز حدْقه به نا خیزد
هم باد هم آتش باش، هم تیر هم آرش باش
گریزاناند از حقیقت، چون به صورت دل بستهاند. گریزاناند از کلام خوشان، چون به اندوهگینان و به عارفان ظلمت دل بستهاند. از خویش گریزاناند، زین سبب است این همه به دیگران آویخته.
از موسیقی گریزاناند، چون به نواهای کهنه دل بستهاند. موسیقی نوییست. از هنر گریزاناند، چون هنرْ تغییر مدام است، و از تغییر گریزاناند، چون تغییرْ رسم بیرسمان است. بیرسمی، رسم جسوران است. صوفیان هوایند و هوشان بیهوست.
به خود میخوانم و از خود وا میکنم.
هوشمند سازی یکی از مواردی است که در سال های اخیر خیلی نامشان را میشنویم، تجهیزاتی مانند تلویزیون های هوشمند، تلفن هوشمند و قفل هوشمند. اما چه ویژگی ای در این وسایل وجود دارد که باعث میشود که با این پسوند آنها را صدا کنیم ، مفهموم هوشمند سازی چیست و چرا باید از این تجهیزات استفاده کنیم. در این نوشته در این باره توضیحاتی را در اختیارتان قرار خواهیم داد.
به این دلیل به این تجهیزات هوشمند گفته میشود که در آنها از ویژگی هایی مشابه رفتارهای انسان
هلاکتهای توفان دارد این رهحریفان را پریشان دارد این ره
خرابان را خوش است این پاکبازی خوشان را موج نسیان دارد این ره
خسان بر آب و خاصان در ته آبزلالان را چه طغیان دارد این ره
شیوخ عقل را بر صخره کوبدرسایان را پشیمان دارد این ره
گذر زین طاق خونین وه عجب شدهزاران وادی و خوان دارد این ره
نه دیگر نام و هادی دارد اینبارنه دیگر کوب و دربان دارد این ره
شبم را لرزهای آتشین بردکه مشعلهای لرزان دارد این ره
سرم رفت و دلم رفت و تو ماندیحضورت را به غلی
دیروز با مدیر جلسه داشتم.
هر هفته یکساعت برای من وقت میذاره و تمام گیر و گور ای کارم رو بهم میگه و این یک فرصت بسیار عالیه برای من که تازه وارد عرصه تجارت شدم بتونم در کنار یه آدم ابر موفق کسب تجربه کنم! اونم بصورت کاملا خصوصی:)
دیروز صبح که از خواب بیدار شدم کمی فکرم درگیر بود خیلی طول کشید بفهمم خواب بوده!! تو خواب مدیر ناراحت و پریشان بود!! و من نگران از اینکه چی شده که رئیس انقد ناراحته ... وسط جلسه ای که داشتیم یهو عذرخواهی کرد و رفت و من خیل
گریزاناند از حقیقت، چون به صورت دل بستهاند. گریزاناند از کلام خوشان، چون به اندوهگینان و به عارفان ظلمت دل بستهاند. از خویش گریزاناند، زین سبب است این همه به دیگران آویخته.
از موسیقی گریزاناند، چون به نواهای کهنه دل بستهاند. موسیقی نوییست. از هنر گریزاناند، چون هنرْ تغییر مدام است، و از تغییر گریزاناند، چون تغییرْ رسم بیرسمان است. بیرسمی، رسم جسوران است. صوفیان هوایند و هوشان بیهوست.
به خود میخوانم و از خود وا میکن
غزلی ناب از مولوی، دیوان شمسای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرهازان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفازان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کمزان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطازین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بدزان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطاچندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شودچندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیااز بد پشیمان میشوی الله گویان میشویآن دم تو را او میکشد تا وارهاند مر تو رااز جرم ترسان میشوی و
به نقل از تلگراف:خوشبختانه بعد از مرگ مائو در سال 1976 تعداد دینداران چینی بطور وسیعی در حال افزایش است. تا جاییکه محققان میگویند تا سال 2030 جمعیت دینداران در چین بیشتر از آمریکا (بیش از نود درصد آمریکا خداباور است) خواهد بود!اما چرا بی خدایان چینی به سمت خدا روی آورده اند؟ این سوال را از خوشان میپرسیم؛"If everyone in China believed in Jesus then we would have no more need for police stations. There would be no more bad people and therefore no more crime.
آنها میگفتند که: اگر همه مردم چین به خدا ایمان داشتند ما د
به نقل از تلگراف:خوشبختانه بعد از مرگ مائو در سال 1976 تعداد دینداران چینی بطور وسیعی در حال افزایش است. تا جاییکه محققان میگویند تا سال 2030 جمعیت دینداران در چین بیشتر از آمریکا (بیش از نود درصد آمریکا خداباور است) خواهد بود!اما چرا بی خدایان چینی به سمت خدا روی آورده اند؟ این سوال را از خوشان میپرسیم؛"If everyone in China believed in Jesus then we would have no more need for police stations. There would be no more bad people and therefore no more crime.
آنها میگفتند که: اگر همه مردم چین به خدا ایمان داشتند ما د
غزلی ناب از مولوی، دیوان شمس
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرهازان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کمزان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا
زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بدزان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا
چندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شودچندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیا
از بد پشیمان میشوی الله گویان میشویآن دم تو را او میکشد تا وارهاند مر تو را
از جرم ترسان میش
چقد عالیه... این روزا هر روزش یه جوری خوبه!
+ از اونجایی که سلولام رفتن بالا و قابل قبول هستن برا جناب دکتر و از اونجا که اسکن ها و سونو نشون دهنده بهترین حالت ممکن و بهترین جواب ممکن به شیمی و پرتو بودن، بودن،.... بگم؟؟ دکتر جان فکر کنم مرخصم کنن. اول جواب بیوپسی ها رو بهونه کرد. گفتم "برو بابا" :))دیگه قول داد (ایشالا عمل کنه به قولش) که فردا پرتو رو انجام بدم. و پسفردا اگه باز همه چی اکی بود برم به خاااااااانههههه
+ ایمونو میخونم امروز. کلی انرژی و
برای آنکس که نمیخواهد درد آزادی را بکشد چه میتوان کرد؟ برای آنکس که میخواهد متعلّقات هزارانسالهاش را با خویش نگاه دارد و در آن واحد از حقیقت دم زند - و چون چنین کند حقیقت از او بگریزد چرا که حقیقت زنده است و او مرده - و برای او که غمزهی صلح و کمال کند و خندهی دروغین زند - چرا که خندهی حقیقی از درخشش چشمان پیداست و از چین رنجها و عمق مردمکان رازدار - و او را که وهم وصال کند و وهم فراق کند و در کتابها و خرابهها سر فرو برده و خویش را تهی
من یک پسر هستم ولی ای کاش یک دختر بودم.
اون وقت زمانی یک دختر می دیدم کمتر بهش نگاه می کردم و آه می کشیدم که چه متلکی بهش بگم که خوشش بیاد.
اون وقت وقتی عکس یک دختر میومد کمتر روش زوم می کردم شاید اصال بهش نگاه نمی کردم.
اون وقت وقتی مادرم می گفت برو فالن چیزو بیار کمتر سرم تو گوشیو بود برای چت کردن با دختره .
اون وقت دیگه الزم نبود وسط عروسیه جلو مه فامیال برقصم که شاید دختره نگاه کنه یا نکنه.
اون وقت زمانی که چشمام میشد قلعه شهواتم راه نمی افتادم
بزرگترین مزرعه کوچک (the Biggest Little Farm)، نام فیلم مستندی است که به کارگردانی جان چستر ساخته شده است.
در واقع تجربه زندگیِ هفت ساله ی کارگردان(جان چستر) و همسرش "مولی" است که تصمیم می گیرند به مزرعه ای در نزدیکی لس آنجلس نقل مکان کنند.
این زوج که چندان از کار کشاورزی سر در نمی آورند با گشتن در اینترنت شخصی به نام آلن را پیدا می کنند که با ایده هایی عجیب و جالب به کمک شان می آید.
در طول این هفت سال، اتفاقات مختلفی برایشان رقم می خورد که در نهایت به آنها ک
رمان فاز تنهایی
دانلود رمان فاز تنهایی اثر ریحانه صدری با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان این رمان راجب دختر فرانسوی به اسم ماریا است که به سبب حرفه پدرش که پلیس هست مورد تهدید گروهی از مافیا قرار می گیرد ، او ناچار می شود با امیرعلی که یک پلیس متعصب ایرانی است ازدواج کند و با امیرعلی به ایران بیاید ، اختلاف فرهنگی و عقیدتی این دو شخص پیشامدی به وجود می آورد که خواندنش خالی از لطف نیست …
خلاصه رمان فاز ت
رمان فاز تنهایی
دانلود رمان فاز تنهایی اثر ریحانه صدری با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان این رمان راجب دختر فرانسوی به اسم ماریا است که به سبب حرفه پدرش که پلیس هست مورد تهدید گروهی از مافیا قرار می گیرد ، او ناچار می شود با امیرعلی که یک پلیس متعصب ایرانی است ازدواج کند و با امیرعلی به ایران بیاید ، اختلاف فرهنگی و عقیدتی این دو شخص پیشامدی به وجود می آورد که خواندنش خالی از لطف نیست …
خلاصه رمان فاز ت
همیشه برای غرغر کردن میومدم اینجا خودمو سبک کنم و برم اما امروز میخوام از برنامه ریزی کوتاه مدت برای زندگیم بگم... خب حالا که کلاسا و آزمونای مسخره دانشگاه فرهنگیان تموم شده و جز خوندن برای اصلح دغدغه خاصی ندارم تصمیم گرفتم به رفیق شفیقم یعنی ورزش ملحق شم دلم میخواست ایروبیک برم هم آهنگه هم ورزش خیلی سال پیشا رفته بودم و خوشم اومده بود و الانم میخواستم ادامه بدم اما باشگاه های اطرافمون ندارن این رشته رو... پس تصمیم گرفتن پیلاتس شرکت کنم از او
چقدر این آهنگ خوب بود و چقدر دوستش دارم
مرسی از آقای علی اکبر قلیچ
مرسی از ستاد جهانی اربعین
مرسی از آقای حامد زمانی که این موضوع رو جا انداختن(ان شاءالله کار متهم شون بالاخره منتشر بشه)
بخشی از متن های این آهنگ که خیلی باهاش حال کردم:
مردی هنوز چشم به راه جواب ماست...
خیلی حسین زحمت ما را کشیده است...
در خودم گم شده ام آه بگو راه کجاست...
یار در خانه و من گرد جهان میگردم....
ای خوشان ها که دمی لایق دیدار شدند...
که به خال لبت ای دوست گرفتار شدند...
دل پر
من یک پسر هستم ولی ای کاش یک دختر بودم.
اون وقت زمانی یک دختر می دیدم کمتر بهش نگاه می کردم و آه می کشیدم که چه متلکی بهش بگم که خوشش بیاد.
اون وقت وقتی عکس یک دختر میومد کمتر روش زوم می کردم شاید اصال بهش نگاه نمی کردم.
اون وقت وقتی مادرم می گفت برو فلان چیزو بیار کمتر سرم تو گوشیو بود برای چت کردن با دختره .
اون وقت دیگه لازم نبود وسط عروسیه جلوی فامیال ها برقصم که معلوم نیست دختره نگاه کنه یا نکنه.
اون وقت زمانی که چشمام میشد قلعه شهواتم راه نمی
مسئله این است که ما با انسان هایی زندگی می کنیم که سراسر منفی هستند. ناف خانواده های ایرانی را با منفی بافی بریده اند و انگار قرارداد بسته اند هیچگاه مثبت فکر نکنند و اصلا هرکی مثبت فکر کنه خره! کافی ست کمی بین مردم ایران زندگی کنید و از صحبت های روزانه شان باخبر شوید، آن وقت است که تمام انرژی های منفی جهان می چرخند و می چرخند و روی سر شما آوار می شوند. این مردم حاضرند لال شوند اما حتی کلمه ای که معنی مثبتی را القا می کند به زبان نیاورند.
فکر نکن
همین چند هفته پیش در توئیتر با کسی بحثمان شد. درباره اینکه اصول موفقیت کلاهبرداری است. البته هر کسی نظری دارد. گروهی معتقدند کلاهبرداری است، گروهی هم معتقدند که نه. من جزو گروه دوم هستم. ضمن اینکه نباید فراموش کرد سوء استفادهکنندگان در هر حوزهای هستند؛ اعم از حوزه ادبیات موفقیت یا حوزه طلافروشی یا صنف پوشاک و ... . پس جدا از اینکه سوء استفاده در همه جا هست، نمیشود ادعا کرد که ذات اصول موفقیت چیز به درد نخوری است.
حقیقت امر تا چند روز
دیلیت اکانت اینستاگرام یکی از مواردی میباشد شاید کاربران اینستاگرام به آن نیاز داشته باشند, اینستاگرام یک شبکه اجتماعی محبوب در ایران و جهان است و ممکن برخی از کاربران بخواهد به هر دلایلی صفحه اینستاگرام خوشان را حذف کنند. در این آموزش قصد دارم به شما یاد بدهم چگونه بتوانید صفحه اینستاگرام خود را حذف کنید.
حذف اکانت اینستاگرام فقط از طریق سایت خود اینستاگرام امکان پذیر است و شما باید از طریق مرورگر موبایل یا کامیپوتر خود اقدام کنید پس در ا
سلام به دوستانم سلام به یارانی که از جنس هم دردی و غربت وقلبی پردرد باهم پیمان بسته ایم.
باز بهمن شد وروز۲۲ دوم دوباره مردم با قلبهای شکسته وگامهای مصمم تر وسینه های سپر شده وزبان هایی که کلمات را باغرور ادا میکرد آمدند.
آمدند تاجا نمانند از بیعت بافرزند زهرا که عزا دارچهلمین روز شهادت مالک اشتر خویش است،آمدند بگویند برف ها به سنگینی غمهای شانه هایمان افزود ،ولی نه برف ونه گلوله جلودارمان نبوده ونخواهدبود.وحضور چنیدیت خبرنگار از تمام دنیا
خداوند هیچ وقت نمی خواهد روح ما انسان هایش کوچک بماند.روح کوچولو به درد خودمان هم نمی خورد.او مدام شرایطی پیش می آورد تا بزرگ و بزرگ تر شویم.اما ما قصدش را نمی فهمیم،دستش را پس می زنیم و شکایت می کنیم.می گوییم"عاه!اصلا آن ایام را یادم نیاورید،حالم بد می شود.خدایا!آن هم زندگی و اتفاق بود که گذاشتی توی کاسه مان؟!" و نمی فهمیم و نمی فهمیم و نمی فهمیم...
سال 98 را اگر از من بپرسید،نمی گویم سال بدی بود،نمی گویم هیچ سالی بدتر از امسال در ذهنم نمی گنجد.نمی
بسم الله الرحمن الرحیم ان شاالله قصد دارم که در رابطه با کتبی که مطالعه کردم کمی اطلاعات در اینجا بیاورم ان شالله که مفید باشد ....
مدتی بود که خدای تعالی توفیق شرکت در مجالس حضرت استاد آیت الله جاودان رو به بنده حقیر عنایت کرده بود ، یه تعدادی از کتب تاریخی ایشون رو هم گرفته بودم اما از وجود چنین کتابی بی اطلاع بودم تا اینکه تقریض امام خامنه ای بر این کتاب رونمایی شد و منم یه شب قبل از جلسه استاد این رو از دم در حسینیه تهیه کردم .
این کتاب به قدر
دیشب خیلی خیلی خیلی زود خوابیدم؛ساعت 10 و 10 دقیقه:)))) صبح هم 7 و 10 بیدار شدم بدون زنگ:)))و خب یکم توییتر و تلگرام چک کردم ولی خب همه توییت ها رو نخوندم چون زیاد تو فاز دقیق خوندن نبودم. یکم هم اینستا رو نگاه کردم. خلاصه اش این که مردم غم انگیز بودند، بیدل طنبوری جراحی کرده بود و خانم وزیری خوش تیپ کرده بود چون با رعیس رعیس رعیسش جلسه داشت و زنان هنوز به نتیجه قطعی در مورد کار کردن و بچه آوردن نرسیده اند. زهرا نمیدونم چرا اومده بود تو اتاق ما خواب
نوشتن
همیشه به من کمک کرده که بهتر خودم رو بشناسم. بهتر با احساسات درونی خودم در
ارتباط باشم. حال زمانی در زندگی ما پیش میاد که دچار سردگمی عمیق میشیم . با آزمون
و خطا دریافتم که با نوشتن میتونم سردگمی رو بهتر درک کنم. الان که این متن رو
دارم مینویسم دچار یکی از عمیق ترین سردگمی های بشر یعنی عشق هستم.
این
ویژه نامه برای الف هست. دختری که احساسات شدیدی برای اون دارم. سال ها گذشته از
عمر من و در اوج جوانی هستم؛ و ادم های مختلف آمدند و رفتند حس هایی ا
هوالمحبوب
سلام آقای لانگدون عزیز.
این نامه از غیر قابلباورترین مکان ممکن، و از غیر قابل پیشبینیترین فرد جهان، برای شما پست میشود. پس لطفا با تمام دقتی که همیشه از شما سراغ دارم آن را بخوانید و هر چه سریعتر جوابش را برایم پست کنید، به شکل احمقانهای به پاسخ مثبت شما امیدوارم.
هفت سال است که به بچهها طرز صحیح نوشتن نامه را یاد میدهم و تمام تلاشم این است که نوشتن نامه اداری و رسمی را از حالت خشک و غیر منطقیاش خارج کنم. حالا شما هم فک
نیاز به تایید دیگران ، امری معمول است . اما نمیدانم بواقع چقدر اهمیت دارد و پیامد ها و اثرات آن اصلا چیست . به همین دلیل و بنا به نیاز به روشن کردن این موضوع برای خودم این متن را مینویسم .
نیاز به تایید دیگران از آن موضوعاتی هست که معمولا نوع برخورد ما با آن انکار است . یعنی کم پیش می آید بخواهیم بپذیریم که به تایید از طرف دیگران نیاز داریم . در مورد خودم ، و در مورد اکثر باقی دیگران همیشه اینطور بوده ست که ، من خودم اولویت خودم هستم ! اما در عین حا
در راه بازگشت بودیم. جادهی دزفول به بروجرد در یک روز اول هفتهی زمستانی به یک فیلم سورئال میمانست. کیلومترهای زیادی را پشت سر گذاشته بودیم. جادههای زیادی را در نوردیده بودیم. در شهرهای مختلفی خوابیده بودیم. سواحل خلیج فارس را دیده بودیم. منظرههای گوناگونی را دیده بودیم. ولی هنوز هم جاده تازگی داشت.ما از زیارت تک درخت سر یکی از پیچهای جادهی یاسوج به بابامیدان برمیگشتیم. تکدرختی که سر پیچ تک و تنها با یال و کوپال شکوهمندش نشسته ب
گودزیلاهای دوست داشتنی که معرّف حضورتان هست؟ نیست؟ همان شاگردان دوستداشتنیام را میگویم. انصافا دلم برایشان لک زده و در پوست خود نمیگنجم که یک هفتهی دیگر زیارتشان میکنم :) در این پست میخواهم از این عزیزانِ جان صحبت کنم.
همانطور که میدانیم گودزیلاها نیز به سان سایر جانداران این جنگل مولا، انواعی دارند و به اقسامی تقسیمبندی میشوند. با یک حساب سرانگشتی میتوان این گونهها را در مواردی ذیل طبقهبندی نمود: ۱. پاچهخاران. ۲. خ
از دو ماه قبل دنبالش بودیم. روز جهانی مهاجران را میگویم. همفکری کرده بودیم. ایده زده بودیم. اولین بار بود که در طول ۴۰سال گذشته میخواستیم در وسعت یک شهر به مهاجران پرداخته شود. حتی به مهاجران خارج از ایران هم فکر کرده بودیم. این که به مناسبت این روز یادی هم از آنها بشود. مهاجران بازگشته به وطن بعد از چند سال هم خودشان یک ژانریاند. به آنها هم میشد پرداخت. هر جور فکر میکنم مهاجرت خودش یک رشتهی دانشگاهی است. هر چه به مرحلهی اجرا نزد
منابع پایان نامه روانشناسی و مقاله با موضوع : حل مسئلهحل مسئله
اغلب مشکلات زناشویی از نداشتن یا به کارنبستن مهارتهای ارتباطی ناشی میشوند و حل مسأله ازجمله مهارتهای سازندهای است که میتواند مشکلات رابطهای همسران را کاهش دهد. همچنین آگاهی زوجین از طبیعی بودن اختلافها و تفاوتهای زن و شوهر و نگریستن به تعارض به عنوان یک مسأله و چالش برای حلکردن و نه یک عامل تهدیدکننده و مخرب میتواند در حل اختلافات آنها کمک بسزایی محسوب شود.
صاح
به نام، نام نامی
بخش اول تحلیل چند موضوع
بین ستاره قبل از شروع نقد فیلم باید نقدی در مورد اسم فیلم شود.قابل توجه باشد که هر خطایی که ممکن است اتفاق بیافتد احتمال وقوع اش زیاد است.سوالی که من می خواهم ذهن های هاج و ماج شما را به سمتش سوق دهم و بتوانم برویش موح سواری کنم انجا است که ایا در این فیلم میان ستارگان اتفاقاتی نمی افتد.شاید دو برادر نولان قصد دارند علم را زیر یوق طناب هنری فیلم خود برده و ان را به بردگی بگیرند.این فیلم در میان چند کره به
به نام، نام نامی
بخش اول تحلیل چند موضوع
بین ستاره قبل از شروع نقد فیلم باید نقدی در مورد اسم فیلم شود.قابل توجه باشد که هر خطایی که ممکن است اتفاق بیافتد احتمال وقوع اش زیاد است.سوالی که من می خواهم ذهن های هاج و ماج شما را به سمتش سوق دهم و بتوانم برویش موح سواری کنم انجا است که ایا در این فیلم میان ستارگان اتفاقاتی نمی افتد.شاید دو برادر نولان قصد دارند علم را زیر یوق طناب هنری فیلم خود برده و ان را به بردگی بگیرند.این فیلم در میان چند کره به
به نام، نام نامی
بخش اول تحلیل چند موضوع
بین ستاره قبل از شروع نقد فیلم باید نقدی در مورد اسم فیلم شود.قابل توجه باشد که هر خطایی که ممکن است اتفاق بیافتد احتمال وقوع اش زیاد است.سوالی که من می خواهم ذهن های هاج و ماج شما را به سمتش سوق دهم و بتوانم برویش موح سواری کنم انجا است که ایا در این فیلم میان ستارگان اتفاقاتی نمی افتد.شاید دو برادر نولان قصد دارند علم را زیر یوق طناب هنری فیلم خود برده و ان را به بردگی بگیرند.این فیلم در میان چند کره به
به نام، نام نامی
بخش اول تحلیل چند موضوع
بین ستاره قبل از شروع نقد فیلم باید نقدی در مورد اسم فیلم شود.قابل توجه باشد که هر خطایی که ممکن است اتفاق بیافتد احتمال وقوع اش زیاد است.سوالی که من می خواهم ذهن های هاج و ماج شما را به سمتش سوق دهم و بتوانم برویش موح سواری کنم انجا است که ایا در این فیلم میان ستارگان اتفاقاتی نمی افتد.شاید دو برادر نولان قصد دارند علم را زیر یوق طناب هنری فیلم خود برده و ان را به بردگی بگیرند.این فیلم در میان چند کره به
از آنجا که در پنجاه متری نصیر الملک اقامت داشتیم به سرمان زده بود صبح قبل از ترک شیراز سری به نصیر الملک بزنیم و از نقش رنگی افتاده روی قالی های لاکی رنگش کیفور شویم. این شد که کوله ها بستیم و توی اتاق گذاشتیم، راه افتادیم سمت مسجد. آن ساعت صبح مسجد پر از توریست شرقی و غربی بود. حوض حیاط آب راکد و صاف داشت و آفتاب هنوز آنقدر بالا نیامده بود که نور، پنجره های رنگی را بگیرد. برایم عجیب بود مسجد که در آیین اسلام فقط محل حضور مسلمانان است چطور پر از
غزل شمارهٔ ۱ ای رســـتـــخـــیـــز نـــاگـــهـــان وی رحـــمـــت بـــیمـــنــتــهــا ای آتــــشــــی افـــروخـــتـــه در بـــیـــشـــه انـــدیـــشـــههـــا امــــــروز خــــــنـــــدان آمـــــدی مـــــفـــــتـــــاح زنـــــدان آمـــــدی بـر مـسـتـمـنـدان آمـدی چـون بـخـشـش و فـضـل خـدا خــورشــیــد را حــاجـب تـویـی اومـیـد را واجـب تـویـی مــطــلــب
درباره این سایت